martedì 4 ottobre 2011

بررسی نمایشگاه های برخی هنرجویان موسسه ماه مهر ، مهر ماه نود


جاهد سر بلند،گالری طراحان آزاد

جاهد سربلند با مجموعه ی جدیدی از پرتره ها در نمایشگاه تازه اش، با عنوان "شباهت ها اتفاقی است" ظاهر می شود. پرتره هایی که علاوه بر خویشاوندی با کار های قبلی او ، تفاوت هایی هم دارند.او که مدت ها روی تکنیک های نسبتا شخصی رنگ گذاری-رنگ ریزی و تخریب فرم چهره کار کرده ، بدون این که تغییر چندانی در این جنبه ی کار ایجاد کند به سمت بازنمایی دقیق تر چهره هایی منفرد حرکت می کند . 

تابلو ها (حدودا) در دو قطع کوچک و بزرگ ارائه شده اند و فیگور های درون تابلو ها هم کمابیش به همراه اندازه ی تابلو مقیاس شده اند که این موضوع خواه ناخواه منجر به گوناگونی امکانات تکنیک اجرای نقاشی در آن ها شده است .فرایند تخریب فرم در تابلو های بزرگ تر بیشتر با شره و ریزش رنگ صورت گرفته ، در حالی که در تابلو های کوچکتر با قلم زنی هایی که فرم هایی مستقل از محتوای بازنمایانه ایجاد می کنند  انجام شده است. ( به خصوص تابلوی بانداژ که ارجاع خارجی طنز آمیزی به این فرم ها نسبت می دهد.) توانایی سربلند در تاکید بر فرم های غیر منتظره قابل توجه است ، اگر این توانایی تحت الشعاع نامگذاری تابلو ها قرار نگیرد. تابلو های کوچک ، رنگ بندی نسبتا غنی تری دارند که نه تنها می تواند از نظر شدت تاثیر بصری آنها را با کار های بزرگتر برابر کند ، بلکه حتی  از آن ها هم فراتر می روند. به کار بردن پس زمینه های رنگی برای چهره ها و همچنین حرکت به سمت رنگ های فام در خود چهره ، نوعی غنای چشم نواز رنگی ایجاد می کند و از کیفیت "گلخانه ای" نقاشی ها ، نجابت و آرامش رنگ ها که گرچه می تواند آرامش نوعی فضای فکری خاص را بروز دهد ناچار آنها را در برابر محرک های حسی محیط نمایشگاه به شدت آسیب پذیر می سازد ، می کاهد.     

در بازدید از نمایشگاه ، اولین چیزی که به ذهن خطور می کند این است که عنوان می باید نوعی شوخی باشد ، چرا که اغلب چهره ها آشنا هستند و در اخبار و روزنامه ها به کرات رویت شده اند. جنبه های تازه  ای از توانایی نقاش در بازنمایی شخصیت های خاص در این تابلو ها بروز می کند ، اما این به بهای از دست رفتن بیان سنخ نمایانه تمام می شود ،چرا که یک چهره ی خاص خبرساز ، به ویژه یک دیکتاتور ، بیشتر یک دیکتاتور است تا نماینده ی گروه هایی از مردم.این تناقض به ویژه به دلیل عنوان های مشخصا ارجاع مند (گرچه زیرکانه) ای که نقاش برای تابلو های نمایشگاه جدیدش در نظر گرفته تشدید می شودذهن دغدغه مند و حساس نقاش او را به هم پاسخی با انقلابات مردمی خاور میانه کشانده  و این موضوع ما را به حساسیت نقاشان معاصر به رویداد های مهم سیاسی -مردمی جاری خوشبین می کند ، با این حال همیشه باید در نظر داشته باشیم که وارد کردن رویکرد متعهد به هنر نیازمند نوعی سنجیدگی و حتی خویشتنداری است که در صورت عدم رعایت آن اثر هنری با پروپاگاندای محض و یا حتی کیچ پهلو می زند.گرچه  این مجموعه از کار های سربلند چهره دیگر گونه کرده و از نمایش چهره های واقعی پا پس نمی کشد اما زهد نقاشانه اش را به نحوی دیگر باز می یابد. 

شاید اگر اندکی شجاعت به خرج دهیم و نقاشی ها را به نوعی بر عکس ِ سر مشق کاتالوگ تفسیر کنیم بهتر بتوانیم با آثار این نمایشگاه ارتباط برقرار کنیم : این بار ، شباهت ها به هیچ وجه اتفاقی نیستند ، بلکه درگیری اصلی بر سر سازگار کردن دو نوع فضا ست ، فیگور هایی که از "فضای خارجی" ، رام نشده و پر گیر و دار ِ نا آرامی های پرسر و صدا ولی در عین حال امید بخش خاور میانه ، به واسطه ی رسانه های عمومی ، وارد "فضای داخلی" ، آرام و درون بینانه ی آتلیه ی نقاش شده اند.هنرمند  در عین همذات پنداری با توده های به جنبش در آمده ناگزیر از درک رویداد ها مطابق فیلتر بصری و حسی خود است که با انزوای آتلیه سازگار تر است تا تجمع میدان التحریر. رنگ های درخشان دره ی رود نیل و آن همه فریاد و هیاهوی عربی ، جایی در تابلوی "پرتره ی نیل" نمی تواند بیابد.حرکت به سمت بازنمایی دقیق تر ، و همچنین فشاری که برای گسترش درخشش رنگ ها در این تابلو ها احساس می شود را می توان از این منظر بازنگری کرد: نقاش چون نوعی احضارگر ،ارواح ستمگران خاورمیانه را در شمایل های آویخته از دیوار خیال اش زندانی می کند.      

رویا میر سیستانی،گالری والی

اغلب نقاشی های میر سیستانی درگالری والی دو رویکرد نقاشانه مدرنیستی را با موفقیت به کار می بندند: ایجاد توهم عمق با استفاده از تضاد ها و هارمونی های رنگی و وارد کردن فیگور ساده شده به فضایی انتزاعی .نقاشی ها در ابعادی هستند که به سادگی در میدان دید جای می گیرند و میزان عناصر ارجاعی در بیشتر آن ها به دقت تنظیم شده است : نه پرگویی در آن ها دیده می شود و نه از فرط کم گویی به دام تکرر یا بی محتوایی می افتند.

میرسیستانی برای ساده سازی فیگور های زنانه اش ، از رویکرد های گوناگون ساده سازی شکلی (گاهی با به جان خریدن خطر فروکاسته شدن اثر به گرافیک) ، حذف و یا حتی انتخاب زاویه دید های پنهانگر سود می جوید. این تکثر باعث نوعی گوناگونی در رویکرد به فیگور شده است که نشان از گرایش نقاش به سوی تجربه های تازه دارد ، گرچه در برخی نمونه ها ، تمامی این رویکرد ها با هماهنگی قابل توجهی با زمینه ی غیر فیگوراتیو ترکیب شده است . فیگور های ساده شده ی او هنگامی که با توجه به زمینه نگریسته شوند ، خیال انگیز اند . به نظر می رسد که اغلب آن ها در موقعیت هایی قرار دارند که با تعمق و شاید یاد آوری خاطرات تناسب دارد. انگار فضای نقاشی ترکیبی از محیط واقعی اطراف فیگور ها و فضای درونی خاطرات آن ها باشد. آیا این خاطرات شاد اند یا غمگین؟ تنها راهنمای ما حال و هوای کلی رنگ آمیزی اثر است که  تابلو به تابلو فرق می کند.

فضای رنگی کار های میر سیستانی در بهترین نمونه هایش ،نقاشی را به دو بخش کم عمق و عمیق تقسیم می کند. انگار درخشش فضای باز باغ ، افق یا آسمان ، ناگهان از میان خرت و پرت های متراکم محیط زندگی روزمره بر ما ظاهر شده باشد. (در یک مورد کار به شکلی افراطی به بازنمایی دقیق آسمان و ابر ها می کشد) این نوع فضا سازی با همان تم فراگیر یاد آوری خاطرات همساز است . در برخی نمونه ها عناصری که شاید کیفیت ارجاعی دارند این تصور را تایید می کند و بر خیال انگیزی تابلو می افزایند.هنگامی که به این تقسیم بندی فضایی نوعی رنگ گذاری -رنگ ریزی اکسپرسیو اضافه می شود ،نتایج متنوعی به دست می آید.گاهی اثر کیفیتی وهمی پیدا کرده ، گاهی ارجاع های مبهمی به طبیعت گیاهی پدید آمده و گاهی نوعی خشونت و قدرت بیان در تابلو به وجود آمده است که به فاصله گیری هنرمند از احساساتی گری افراطی کمک کرده است .

در مجموع به نظر می رسد نقاش هنگامی که بیشتر به دل فضاهای شخصی اش پناه برده و از عناصر دکوراتیو بیرونی (مثلا صفحه ی شطرنج که رویکرد رنگ شناسانه اش را هم به شدت دچار مشکل می کند) و نماد های نا خوانا دوری کرده است موفق تر بوده است .فضای هماهنگ و نوستالژیک نقاشی ها به خوبی کار می کند ، به شرطی که با اضافه کردن هوسبازانه ی عناصر "جدید" مختل نشده باشد.
  
بردیا اسماعیللو،گالری الهه

اسماعیللوعمدتا مجموعه ای از کار های نیمه فیگوراتیو ( به صورت نقاشی و طراحی) ، با رنگ گذاری-رنگ ریزی به شدت اکسپرسیو و عصیانی ارائه می کند، اما دو اثر کاملا انتزاعی هم به آن ها ضمیمه کرده است که علی رقم برخی خویشاوندی های تکنیکی ، دروازه ای به جهانی کاملا متفاوت اند که از کم و کیف آن فعلا نمی توان مطلع بود. 
  
آنچه در نخستین رویا رویی با تابلو های نیمه فیگوراتیو اسماعیللو توجه را جلب می کند ، پس زمینه ی سفیدی است که انگار مولد تمامی این فرم های گوناگون و عجیب الخلقه است . پیش از این که به کم و کیف این نقش و نگار ها توجه کنیم ، ایده ی به وجود آمدن چیز ها از نیستی محض و یا خلق شدن ذرات بنیادی از دل خلا به ذهن مان می آید. انگار هویت این نقاشی ها نه در خود شکل ها بلکه در رابطه شان با محدوده ی سفید رنگی که در آن شناور اند تعیین می شود .توده های شناوری که علی رقم پراکندگی ظاهرا تصادفی شان ، تا حدودی هواس شان به حفظ تعادل تابلو هم هست .

اما هنگامی که به خود این توده ها دقیق تر نگاه کنیم پدیده های گوناگونی مشاهده می کنیم . در مجموع این شبه فیگور ها را می توان به دو نوع طبقه بندی کرد : برخی ظاهرا نشان دهنده ی عناصر فانتزی کارتون گونه هستند ، و برخی دیگر ، پرتره هایی که از برخورد  شدید رنگ ماده به سطح بوم حاصل شده اند . گاهی وقت ها این پرتره ها بسیار قابل توجه اند و احساسات قوی وحشت  یا نابودی موجود انسانوار را القا می کنند ، اما ربط آن ها به عناصر تقریبا کارتونی دیگر نا معلوم باقی می ماند.در برخی تابلو ها که چند تایی از این پرتره ها را شامل می شود ، نوعی سرزمین عجایب ، با اشاره ی مبهمی به تعلیق ، بی جا شدگی و امر ماکابر به نظر می آید ولی هنگامی که به عناصر کارتونی بر می خوریم ، بیشتر به نظر مان می آید که نقاش هر چه را که به ذهن اش رسیده بدون هیچ فیلتری روی بوم تخلیه کرده است . 

Nessun commento:

Posta un commento